حوادث رکنا: پسرجوان زمانی که از ماجرای مزاحمتهای صاحبخانه دختر مورد علاقهاش با خبر شد، نقشه قتل او را اجرا کرد.
آنها جسد را به محلی خلوت برده و آن را آتش زدند؛ اما در تحقیقات پلیسی راز این جنایت Crime برملا شد و پسر جوان و دختر مورد علاقهاش بازداشت شدند.
چندی پیش مردی میانسال به اداره پلیس Police رفت و از ناپدید شدن پسرش خبر داد. او در تحقیقات گفت: چند سال قبل به همراه خانوادهام از افغانستان به ایران آمدیم و در اینجا مشغول بهکار شدیم. پسرم خانهای در اطراف تهران اجاره کرد و جدا از ما زندگی میکرد. این را هم بگویم که مدتی است با دختری افغان که قاچاقی از افغانستان به ایران آمده است زندگی میکند. دیروز با پسرم تماس گرفتم و پاسخ نداد. زمانی که از تماس با حفیظ مایوس شدم به خانهاش رفتم اما از او خبری نبود. دخترجوان که نرگس نام داشت گفت حفیظ روز گذشته از خانه خارج شده و دیگر برنگشته است. چون تلفن همراهش را هم پاسخ نمیداد نگران شدم و به پلیس خبر دادم. بهدنبال شکایت مرد میانسال تحقیقات برای مشخص شدن راز ناپدید شدن حفیظ از سوی کارآگاهان مبارزه با جرایم جنایی آغاز شد.
جسدی در بیابان
در حالی که تحقیقات برای یافتن مرد افغان ادامه داشت، زنی میانسال با پلیس تماس گرفت و از جسدی سوخته در بیابانهای اطراف تهران خبر داد.
بهدنبال این تماس، ماموران پلیس راهی محل شده و با جسد سوخته مردی جوان مواجه شدند.
راز ناپدید شدن مرد جوان
در بررسیهای اولیه بهنظر میرسید جسد متعلق به مردی افغان است که پس از قتل Murder به آن محل منتقل و به آتش کشیده شده است. از آنجا که هویت جسد نامعلوم بود، کارآگاهان سراغ پرونده افرادی رفتند که در چند روز گذشته ناپدید شده و مشخصات آنها با مشخصات جسد سوخته شباهت داشت. در میان پروندههای فقدانی، آنها با پرونده حفیظ مواجه شدند.
باتوجه به اینکه مشخصات حفیظ با جسد پیدا شده شباهت زیادی داشت، از خانواده او خواسته شد برای شناسایی جسد به پزشکی قانونی بروند. با حضور خانواده مرد جوان و شناسایی هویت جسد، راز ناپدیدشدن مرد افغان برملا شد.
ردپای یک زن
با مشخص شدن سرنوشت شوم مرد افغان، تحقیقات برای شناسایی عامل یا عاملان جنایت ادامه یافت. در ادامه تحقیقات کارآگاهان سراغ دختر افغان رفتند.
اظهارات متناقض دختر جوان باعث شد کارآگاهان جنایی به او مشکوک شوند. این در حالی بود که او آخرین شخصی بود که مقتول را زنده دیده بود و بیشک از سرنوشت نامعلوم او خبر داشت.
اعتراف به قتل
به این ترتیب دختر جوان بازداشت شد و تحقیقات از او صورت گرفت. نرگس ابتدا منکر ماجرا بود اما زمانی که با مدارک و شواهد پلیسی مواجه شد بهناچار لب به اعتراف گشود و گفت: پدر و مادرم فوت کردهاند و من هم که در کشورم تنها بودم تصمیم گرفتم به ایران بیایم. با خودم گفتم با اینکار هم زندگی در کشوری دیگر را تجربه میکنم و هم میتوانم برای خودم کاری دست و پا کنم. در افغانستان برای دختر تنهایی مثل من کاری نبود و من باید کاری پیدا میکردم تا از پس هزینه زندگیام بربیایم.
او ادامه داد: چهار ماه قبل با مردی جوان آشنا شدم که قاچاق Contraband بر بود. از او خواستم مرا به ایران بیاورد. او هم قبول کرد و ما پنهانی و قاچاقی از مرزهای شرقی کشور وارد ایران شدیم. وقتی به تهران رسیدم جایی برای ماندن نداشتم و مانده بودم شب را کجا بمانم، اما این مشکل را هم مرد قاچاق بر حل کرد و مرا به حفیظ معرفی کرد. مردی 45 ساله که وضع مالی خوبی داشت و برای خود خانهای اجاره کرده بود.