یه روز دختر  میره پیشه باباش میگه: بابا نقاشیم قشنگه؟ باباه میگه: آره دخترم. حالا بگو چی کشیدی؟ دختره می که یه گاو با علف. باباه میگه: پس کو علفا؟ دختره میگه: گاوه همشو خورده! باباه باز می پرسه: پس کو گاوه؟ دختره میگه: گاوه علفاش تموم شد رفت !!!

عربه پشت اتاق مخصوصِ نوزادان واستاده بود و داشت بچه‌ها رو تماشا می‏کرد، یه بابایی ازش میپرسه: ببخشید، بچه شما کدومه؟ میگه: اون دوتا ردیف بالایی !!!

آرنولد میره آبادان، همون شب اول آبادانیه تو خیابون بهش گیر میده که: ولک تورو جون بوات.. تو رو جون ننت، فردا ما رو تو خیابون دیدی بهم سلام کن خلاصه اونقدر پاچه خواری میکنه، تا آخر آرنولد قبول میکنه. فرداش آبادانیه داشته با دو سه تا از رفیقاش تو خیابون خر‌چرخ میزده! ، یهو آرنولد میاد میگه: سلام عبود! آبادانیه میگه: اه‌ ... باز این سیریش پیداش شد !!!

یارو تهرونیه میره مشهد حرم امام رضا، یک نامه بلند بالا هم مینویسه که آره امام رضا جون، پنج میلیون پول میخوام، یک ماشین میخوام، یک زن ردیف میخوام و خلاصه یک صفحه پر میکنه، زیرشم مینویسه: یا امام رضا، اگه اینا رو نمیدی، بزن مارو بکش راحتمون کن. خلاصه نامه رو میندازه تو، بعد یک دقیقه نگاه میکنه به آسمون، میبینه یکی از گلدسته‌ها داره میافته روش! بدبخت پاپیون میکنه و خودشو پرت میکنه یک طرف و خلاصه با هزار بدبختی جاخالی میده. بعد که خطر رفع میشه بلند میشه داد میزنه: جسارته یا امام رضا، بگمونم نامه رو پشت و رو گرفتی !!!